دهمین انتخابات ریاست جمهوری هم به پایان رسید . مردم سنگ تموم گذاشتن و حالا این رئیس منتخبه که باید قدر آراء مردم رو بدونه. بهترین مطلبی که برای این شرایط مفید دیم نامه مولا علی (ع) به مالک اشتره. نامه ای که مبانی یک حکومت اسلامی رو به همه نشون می ده:
توضیح سید رضی مولف نهج البلاغه: “این فرمان را براى مالک اشتر نخعى نوشت،هنگامى که او را امارت مصر و توابع آن داد.در آنهنگام که کار بر محمد بن ابى بکر آشفته شده بود.این فرمان درازترین فرمانهاست و از دیگرنامههاى او محاسن بیشترى در بردارد.”
متن نامه: “به نام خداوند بخشاینده مهربان این فرمانى است از بنده خدا،على امیر المؤمنین،به مالک بن الحارث الاشتر.درپیمانى که با او مىنهد،هنگامى که او را فرمانروایى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آوردو با دشمنانش پیکار کند و کار مردمش را به صلاح آورد و شهرهایش را آباد سازد.
او را به ترس از خدا و برگزیدن طاعت او بر دیگر کارها و پیروى از هر چه درکتاب خود بدان فرمان داده،از واجبات و سنتهایى که کس به سعادت نرسد مگر بهپیروى از آنها،و به شقاوت نیفتد،مگر به انکار آنها و ضایع گذاشتن آنها.و باید کهخداى سبحان را یارى نماید به دل و دست و زبان خود،که خداى جل اسمه،یارىکردن هر کس را که یاریش کند و عزیز داشتن هر کس را که عزیزش دارد بر عهده گرفتهاست.و او را فرمان مىدهد که زمام نفس خویش در برابر شهوتها به دست گیرد و ازسرکشیهایش باز دارد،زیرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنکه خداوندرحمت آورد.
اى مالک، بدان که تو را به بلادى فرستادهام که پیش از تو دولتها دیده، برخىدادگر و برخى ستمگر.و مردم در کارهاى تو به همان چشم مىنگرند که تو درکارهاى والیان پیش از خود مىنگرى و درباره تو همان گویند که تو دربارهآنها مىگویى و نیکوکاران را از آنچه خداوند درباره آنها بر زبان مردم جارى ساخته،توان شناخت.
باید بهترین اندوختهها در نزد تو،اندوخته کار نیک باشد.پس زمام هواهاى نفس خویش فروگیر و بر نفس خود،در آنچه براى او روا نیست،بخل بورزکه بخل ورزیدن بر نفس،انصاف دادن است در آنچه دوست دارد یا ناخوشمىشمارد.مهربانى به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعاردل خود ساز.چونان حیوانى درنده مباش که خوردنشان را غنیمتشمارى،زیراآنان دو گروهند یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.از آنها خطاهاسر خواهد زد و علتهایى عارضشان خواهد شد و،بعمد یا خطا،لغزشهایى کنند،پس،از عفو و بخشایش خویش نصیبشان ده،همانگونه که دوست دارى که خداوندنیز از عفو و بخشایش خود تو را نصیب دهد.زیرا تو برتر از آنها هستى و،آنکه تو را بر آن سرزمین ولایت داده،برتر از توست و خداوند برتر از کسى استکه تو را ولایت داده است.ساختن کارشان را از تو خواسته و تو را به آنها آزمودهاست.
اى مالک،خود را براى جنگ با خدا بسیج مکن که تو را در برابر خشم او توانىنیست و از عفو و بخشایش او هرگز بىنیاز نخواهى بود.هرگاه کسى را بخشودى،ازکرده خود پشیمان مشو و هرگاه کسى را عقوبت نمودى،از کرده خود شادمان مباش.
هرگز به خشمى،که از آنت امکان رهایى هست،مشتاب و مگوى که مرا بر شما امیرساختهاند و باید فرمان من اطاعتشود.زیرا،چنین پندارى سبب فساد دل و سستىدین و نزدیک شدن دگرگونیها در نعمتهاست.هرگاه،از سلطه و قدرتى که در آنهستى در تو نخوتى یا غرورى پدید آمد به عظمت ملک خداوند بنگر که برتر ازتوست و بر کارهایى تواناست که تو را بر آنها توانایى نیست.این نگریستن سرکشىتو را تسکین مىدهد و تندى و سرافرازى را فرو مىکاهد و خردى را که از تو گریختهاستبه تو باز مىگرداند.
بپرهیز از اینکه خود را در عظمتبا خدا برابر دارى یا در کبریا و جبروت،خودرا به او همانند سازى که خدا هر جبارى را خوار کند و هر خودکامهاى را پست وبیمقدار سازد.هر چه خدا بر تو فریضه کرده است،ادا کن و درباره خواص خویشاوندانت و از افراد رعیت،هرکس را که دوستش مىدارى،انصاف را رعایتنماى.که اگر نه چنین کنى،ستم کردهاى و هر که بر بندگان خدا ستم کند،افزون بربندگان،خدا نیز خصم او بود.و خدا با هر که خصومت کند، حجتش را نادرستسازد و همواره با او در جنگ باشد تا از این کار باز ایستد و توبه کند.هیچ چیز چونستمکارى،نعمتخدا را دیگرگون نکند و خشم خدا را برنینگیزد،زیرا خدا دعاىستمدیدگان را مىشنود و در کمین ستمکاران است.
باید که محبوبترین کارها در نزد تو،کارهایى باشد که با میانهروى سازگارتر بود وبا عدالت دمسازتر و خشنودى رعیت را در پى داشته باشد زیرا خشم تودههاى مردم،خشنودى نزدیکان را زیر پاى بسپرد و حال آنکه،خشم نزدیکان اگر تودههاى مردم ازتو خشنود باشند، ناچیز گردد.خواص و نزدیکان کسانى هستند که به هنگام فراخىو آسایش بر دوش والى بارى گراناند و چون حادثهاى پیش آید کمتر از هر کس بهیاریش برخیزند و خوش ندارند که به انصاف درباره آنان قضاوت شود.اینان همه چیزرا به اصرار از والى مىطلبند و اگر عطایى یابند،کمتر از همه سپاس مىگویند و اگربه آنان ندهند،دیرتر از دیگران پوزش مىپذیرند.در برابر سختیهاى روزگار،شکیباییشان بس اندک است.اما ستون دین و انبوهى مسلمانان و ساز و برگ در برابردشمنان،عامه مردم هستند،پس،باید توجه تو به آنان بیشتر و میل تو به ایشانافزونتر باشد.
و باید که دورترین افراد رعیت از تو و دشمنترین آنان در نزد تو،کسى باشد کهبیش از دیگران عیبجوى مردم است.زیرا در مردم عیبهایى است و والى از هر کسدیگر به پوشیدن آنها سزاوارتر است.از عیبهاى مردم آنچه از نظرت پنهان است،مخواه که آشکار شود،زیرا آنچه بر عهده توست،پاکیزه ساختن چیزهایى است که برتو آشکار است و خداست که بر آنچه از نظرت پوشیده است،داورى کند.تا توانىعیبهاى دیگران را بپوشان،تا خداوند عیبهاى تو را که خواهى از رعیت مستوربماند،بپوشاند.و از مردم گره هر کینهاى را بگشاى و از دل بیرون کن و رشته هر عداوت را بگسل و خود را از آنچه از تو پوشیده داشتهاند،به تغافل زن و گفته سخنچین را تصدیق مکن.زیرا سخن چین،خیانتکار است،هر چند،خود را چوننیکخواهان وانماید.
با بخیلان راى مزن که تو را از جود و بخشش باز دارند و نه با حریصان،زیراحرص و طمع را در چشم تو مىآرایند که بخل و ترس و آزمندى،خصلتهایىگوناگون هستند که سوء ظن به خدا همه را دربر دارد.بدترین وزیران تو،وزیرى استکه وزیر بدکاران پیش از تو بوده است و شریک گناهان ایشان.مبادا که اینان همراز وهمدم تو شوند،زیرا یاور گناهکاران و مددکار ستم پیشگان بودهاند.در حالى که،تومىتوانى بهترین جانشین را برایشان بیابى از کسانى که در راى و اندیشه و کاردانىهمانند ایشان باشند ولى بار گناهى چون بار گناه آنان بر دوش ندارند، از کسانى کهستمگرى را در ستمش و بزهکارى را در بزهش یارى نکرده باشند.رنج اینان بر توکمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است.
اینان را در خلوت و جلوت به دوستى برگزین.و باید که برگزیدهترین وزیران توکسانى باشند که سخن حق بر زبان آرند،هر چند،حق تلخ باشد و در کارهایىکه خداوند بر دوستانش نمىپسندد کمتر تو را یارى کنند،هر چند،که این سخنانو کارها تو را ناخوش آید.به پرهیزگاران و راست گویان بپیوند،سپس،از آنانبخواه که تو را فراوان نستایند و به باطلى که مرتکب آن نشدهاى،شادمانتندارند،زیرا ستایش آمیخته به تملق،سبب خودپسندى شود و آدمى را به سرکشىوادارد.
و نباید که نیکوکار و بدکار در نزد تو برابر باشند،زیرا این کار سبب شود کهنیکوکاران را به نیکوکارى رغبتى نماند،ولى بدکاران را به بدکارى رغبتبیفزاید.باهر یک چنان رفتار کن که او خود را بدان ملزم ساخته است.و بدان،بهترین چیزى کهحسن ظن والى را نسبتبه رعیتش سبب مىشود،نیکى کردن والى است در حق رعیت و کاستن است از بار رنج آنان و به اکراه وادار نکردنشان به انجام دادن کارهایىکه بدان ملزم نیستند.و تو باید در این باره چنان باشى که حسن ظن رعیتبراى توفراهم آید.زیرا حسن ظن آنان،رنجبسیارى را از تو دور مىسازد.به حسن ظن تو،کسى سزاوارتر است که در حق او بیشتر احسان کرده باشى و به بدگمانى،آنسزاوارتر که در حق او بدى کرده باشى.
سنت نیکویى را که بزرگان این امتبه آن عمل کردهاند و رعیتبر آن سنتبهنظام آمده و حالش نیکو شده است،مشکن و سنتى میاور که به سنتهاى نیکوىگذشته زیان رساند،آنگاه پاداش نیک بهره کسانى شود که آن سنتهاى نیکو نهادهاند وگناه بر تو ماند که آنها را شکستهاى.تا کار کشورت به سامان آید و نظامهاى نیکویى،که پیش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند،با دانشمندان و حکیمان،فراوان،گفتگو کن در تثبیت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مىآورد و آن نظم و آیین که مردمپیش از تو بر پاى داشتهاند.
بدان،که رعیت را صنفهایى است که کارشان جز به یکدیگر اصلاح نشود و ازیکدیگر بىنیاز نباشند.صنفى از ایشان لشکرهاى خداىاند و صنفى،دبیران خاصیا عام و صنفى قاضیان عدالت گسترند و صنفى،کارگزاراناند که باید در کار خودانصاف و مدارا را به کار دارند و صنفى جزیه دهندگان و خراجگزارانند،چه ذمى وچه مسلمان و صنفى بازرگاناناند و صنعتگران و صنفى فرودین که حاجتمندان ومستمندان باشند.هر یک را خداوند سهمى معین کرده و میزان آن را در کتاب خود وسنت پیامبرش(صلى الله علیه و آله)بیان فرموده و دستورى داده که در نزد مانگهدارى مىشود.
اما لشکرها،به فرمان خدا دژهاى استوار رعیتاند و زینت والیان.دین به آنهاعزت یابد و راهها به آنها امن گردد و کار رعیت جز به آنها استقامت نپذیرد.و کارلشکر سامان نیابد،جز به خراجى که خداوند براى ایشان مقرر داشته تا در جهاد بادشمنانشان نیرو گیرند و به آن در به سامان آوردن کارهاى خویش اعتماد کنند و نیازهایشان را برآورد.این دو صنف،برپاى نمانند مگر به صنف سوم که قاضیان وکارگزاران و دبیراناند،اینان عقدها و معاهدهها را مىبندند و منافع حکومت را گردمىآورند و در هر کار،چه خصوصى و چه عمومى،به آنها متکى توان بود. و اینها کهبرشمردم،استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران که گردهم مىآیند و تا سودىحاصل کنند،بازارها را برپاى مىدارند و به کارهایى که دیگران در انجام دادن آنهاناتواناند امور رعیت را سامان مىدهند.آنگاه،صنف فرودین،یعنى نیازمندان ومسکیناناند و سزاوار است که والى آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند.درنزد خداوند،براى هر یک از این اصناف،گشایشى است.و هر یک را بر والى حقىاست،آن قدر که حال او نیکو دارد و کارش را به صلاح آورد.و والى از عهده آنچهخدا بر او مقرر داشته،بر نیاید مگر،به کوشش و یارى خواستن از خداى و ملزمساختن خویش به اجراى حق و شکیبایى ورزیدن در کارها،خواه بر او دشوار آید یاآسان نماید.
آنگاه از لشکریان خود آن را که در نظرت نیکخواهترین آنها به خدا و پیامبر اوو امام توست،به کار برگمار.اینان باید پاکدامنترین و شکیباترین افراد سپاه باشند،دیر خشمناک شوند و چون از آنها پوزش خواهند،آرامش یابند.به ناتوانان،مهربانو بر زورمندان،سختگیر باشند. درشتیشان به ستم بر نینگیرد و نرمیشان برجاىننشاند.آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپیوند،از خاندانهاى صالح کهسابقهاى نیکو دارند و نیز پیوند خود با سلحشوران و دلیران و سخاوتمندانو جوانمردان استوار نماى،زیرا اینان مجموعههاى کرماند و شاخههاى احسان وخوبى.آنگاه به کارهایشان آنچنان بپرداز که پدر و مادر به کار فرزند خویشمىپردازند.اگر کارى کردهاى که سبب نیرومندى آنها شده است،نباید در نظرت بزرگآید و نیز نباید لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد،در نظرت اندکجلوه کند.زیرا لطف و احسان تو سبب مىشود که نصیحتخود از تو دریغ ندارند وبه تو حسن ظن یابند.نباید بدین بهانه،که به کارهاى بزرگ مىپردازى،از کارهاى کوچکشان غافل مانى،زیرا الطاف کوچک را جایى است که از آن بهرهمند مىشوندو توجه به کارهاى بزرگ را هم جایى است که از آن بىنیاز نخواهند بود.
باید برگزیدهترین سران سپاه تو،در نزد تو،کسى باشد که در بخشش به افراد سپاهقصور نورزد و به آنان یارى رساند و از مال خویش چندان بهرهمندشان سازد کههزینه خود و خانوادهشان را،که بر جاى نهادهاند،کفایت کند،تا یکدل و یک راى روىبه جهاد دشمن آورند،زیرا مهربانى تو به آنها دلهایشان را به تو مهربان سازد.و بایدکه بهترین مایه شادمانى والیان برپاىداشتن عدالت در بلاد باشد و پدید آمدندوستى در میان افراد رعیت.و این دوستى پدید نیاید،مگر به سلامت دلهاشان.ونیکخواهیشان درست نبود،مگر آنگاه که براى کارهاى خود بر گرد والیان خود باشندو بار دولت ایشان را بر دوش خویش سنگین نشمارند و از دیر کشیدنفرمانرواییشان ملول نشوند.پس امیدهایشان را نیک برآور و پیوسته به نیکیشانبستاى و رنجهایى را که تحمل کردهاند،همواره بر زبان آر،زیرا یاد کردن از کارهاىنیکشان،دلیران را برمىانگیزد و از کارماندگان را به کار ترغیب مىکند.ان شاء الله. وهمواره در نظر دار که هر یک در چه کارى تحمل رنجى کردهاند،تا رنجى را که یکىتحمل کرده به حساب دیگرى نگذارى و کمتر از رنج و محنتى که تحمل کرده،پاداشش مده.شرف و بزرگى کسى تو را واندارد که رنج اندکش را بزرگ شمرى وفرودستى کسى تو را واندارد که رنجبزرگش را خرد به حساب آورى.
چون کارى بر تو دشوار گردد و شبهه آمیز شود در آن کار به خدا و رسولشرجوع کن.زیرا خداى تعالى به قومى که دوستدار هدایتشان بود،گفته است:«اىکسانى که ایمان آوردهاید از خدا اطاعت کنید و از رسول و الوالامر خویش فرمانبرید و چون در امرى اختلاف کردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید به خدا وپیامبر رجوع کنید.»
رجوع به خدا،گرفتن محکمات کتاب اوست و رجوع به رسول،گرفتن سنتجامع اوست، سنتى که مسلمانان را گرد مىآورد و پراکنده نمىسازد.و براى داورىدر میان مردم،یکى از افراد رعیت را بگزین که در نزد تو برتر از دیگران بود.از آنکسان،که کارها بر او دشوار نمىآید و از عهده کار قضا برمىآید.مردى که مدعیان باستیزه و لجاج،راى خود را بر او تحمیل نتوانند کرد و اگر مرتکب خطایى شد،بر آناصرار نورزد و چون حقیقت را شناخت در گرایش به آن درنگ ننماید و نفسش بهآزمندى متمایل نگردد و به اندک فهم،بىآنکه به عمق حقیقت رسد،بسنده نکند.
قاضى تو باید،از هر کس دیگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بیش از همه بهدلیل متکى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا کمتر از دیگران ملول شود و درکشف حقیقت،شکیباتر از همه باشد و چون حکم آشکار شد،قاطع راى دهد.
چربزبانى و ستایش به خودپسندیش نکشاند.از تشویق و ترغیب دیگران به یکىاز دو طرف دعوا متمایل نشود.چنین کسان اندک به دست آیند،پس داورى مردىچون او را نیکو تعهد کن و نیکو نگهدار.و در بذل مال به او،گشاده دستى بهخرج ده تا گرفتاریش برطرف شود و نیازش به مردم نیفتد.و او را در نزد خود چنانمنزلتى ده که نزدیکانت درباره او طمع نکنند و در نزد تو از آسیب دیگران در امانماند.
در این کار،نیکو نظر کن که این دین در دستبدکاران اسیر است.از روى هوا وهوس در آن عمل مىکنند و آن را وسیله طلب دنیا قرار دادهاند.
در کار کارگزارانتبنگر و پس از آزمایش به کارشان برگمار،نه به سبب دوستى باآنها.و بىمشورت دیگران به کارشان مگمار،زیرا به راى خود کار کردن و از دیگرانمشورت نخواستن، گونهاى از ستم و خیانت است.کارگزاران شایسته را در میانگروهى بجوى که اهل تجربت و حیا هستند و از خاندانهاى صالح،آنها که در اسلامسابقهاى دیرین دارند.اینان به اخلاق شایستهترند و آبرویشان محفوظتر است و ازطمعکارى بیشتر رویگرداناند و در عواقب کارها بیشتر مىنگرند. در ارزاقشان بیفزاى،زیرا فراوانى ارزاق،آنان را بر اصلاح خود نیرو دهد و ازدست اندازى به مالى که در تصرف دارند،باز مىدارد.و نیز براى آنها حجت است،اگر فرمانت را مخالفت کنند یا در امانتتخللى پدید آورند.پس در کارهایشان تفقدکن و کاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.
زیرا مراقبت نهانى تو در کارهایشان آنان را به رعایت امانت و مدارا در حق رعیتوامىدارد.و بنگر تا یاران کارگزارانت تو را به خیانت نیالایند.هر گاه یکى از ایشاندستبه خیانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خیانت او گرد آمد و همه بدانگواهى دادند،همین خبرها تو را بس بود.باید به سبب خیانتى که کرده تنش را بهتنبیه بیازارى و از کارى که کرده است، بازخواست نمایى.سپس،خوار و ذلیلشسازى و مهر خیانتبر او زنى و ننک تهمت را بر گردنش آویزى.
در کار خراج نیکو نظر کن،به گونهاى که به صلاح خراجگزاران باشد.زیرا صلاحکار خراج و خراجگزاران،صلاح کار دیگران است و دیگران حالشان نیکو نشود،مگربه نیکوشدن حال خراجگزاران،زیرا همه مردم روزیخوار خراج و خراجگزاراناند.
ولى باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشى،زیرا خراج حاصل نشود،مگربه آبادانى زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد،شهرها و مردم را هلاک کردهاست و کارش استقامت نیابد،مگر اندکى.هرگاه از سنگینى خراج یا آفت محصول یابریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین،چون در آب فرو رفتن آن یا بىآبى،شکایت نزد تو آوردند،از هزینه و رنجشان بکاه،آنقدر که امید مىدارى که کارشان راسامان دهد.و کاستن از خراج بر تو گران نیاید،زیرا اندوختهاى شود براى آبادانى بلادتو و زیور حکومت تو باشد،که ستایش آنها را به خود جلب کردهاى و سببشادمانى دل تو گردد،که عدالت را در میانشان گستردهاى و به افزودن ارزاقشان و بهآنچه در نزد ایشان اندوختهاى از آسایش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود ومدارا در حق ایشان،براى خود تکیهگاهى استوار ساختهاى.چه بسا کارها پیش آیدکه اگر رفع مشکل را بر عهده آنها گذارى،به خوشدلى به انجامش رسانند.زیرا چونبلاد آباد گردد،هر چه بر عهده مردمش نهى،انجام دهند که ویرانى زمین را تنگدستىمردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند که همت والیان،همه گردآوردن مال بود و به ماندن خود بر سر کار اطمینان نداشته باشند و از آنچه مایه عبرت است،سود برنگیرند.
سپس،به دبیرانت نظر کن و بهترین آنان را بر کارهاى خود بگمار و نامههایى راکه در آن تدبیرها و اسرار حکومتت آمده است،از جمع دبیران،به کسى اختصاص دهکه به اخلاق از دیگران شایستهتر باشد.از آن گروه که اکرام تو سرمستش نسازدیا چنان دلیرش نکند که در مخالفتبا تو،بر سر جمع سخن گوید و غفلتش سببنشود که نامههاى عاملانت را به تو نرساند یا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگروا دارد،یا در آنچه براى تو مىستاند یا از سوى تو مىدهد،سهلانگارى کند،یاپیمانى را که به سود تو بسته،سست گرداند و از فسخ پیمانى که به زیان توست،ناتوان باشد.دبیر باید به پایگاه و مقام خویش در کارها آگاه باشد زیرا کسى که مقدارخویش را نداند،به طریق اولى،مقدار دیگران را نتواند شناخت.مباد که در گزینشآنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تکیه کنى.زیرا مردان با ظاهر آرایى و نیکوخدمتى،خویشتن را در چشم والیان عزیز گردانند.ولى،در پس این ظاهر آراسته وخدمت نیکو،نه نشانى از نیکخواهى است و نه امانت.
دبیرانت را به کارهایى که براى حکام پیش از تو بر عهده داشتهاند،بیازماى و از آنمیان، بهترین آنها را که در میان مردم اثرى نیکوتر نهادهاند و به امانت چهرهاىشناختهاند،اختیار کن.که اگر چنین کنى این کار دلیل نیکخواهى تو براى خداونداست و هم به آن کس که کار خود را بر عهده تو نهاده.بر سر هر کارى از کارهاى خوداز میان ایشان،رئیسى برگمار.کسى که بزرگى کار مقهورش نسازد و بسیارى آنهاسبب پراکندگى خاطرش نشود.اگر در دبیران تو عیبى یافته شود و تو از آن غفلتکرده باشى،تو را به آن بازخواست کنند...
ادامه دارد...